اشاره: در طول تاریخ، حرکت‌های اصلاحی همواره از جنبش‌های انتقادی دانشجویی سرچشمه گرفته‌اند. کیفیت نظام آموزشی به شکل محسوسی در شکل‌گیری تفکر خلاق در دانشجویان موثر است. متاسفانه در بسیاری از رشته‌های دانشگاهی، برنامه‌ها و سبک آموزش با مشکلات جدی مواجه است. در رشته اقتصاد شیوه‌ی آموزش در کل جهان به شکل کلی و در دانشگاه های کشورمان به شکل ویژه و حادی با چالش‌های جدی مواجه است. اخیرا مستندی دانشجویی با عنوان «ما اقتصاددانیم لطفا حرفی از واقعیت نزنید» ساخته و در دانشگاه‌های کشوری در حال اکران است که گوشه‌هایی از این دغدغه ها را به تصویر کشیده است. به همین بهانه مروری خواهیم داشت بر مهم‌ترین دغدغه های آموزشی علم اقتصاد.

آنچه در ادامه آمده است یادداشتی از حامد سعیدی صابر به نقل از سایت مدرسه اقتصاد.

گروهی از دانشجویان فرانسوی اقتصاد در سال 2000، در نامه‌ی سرگشاده‌ی خویش برای تغییرات گسترده در برنامه ‌درسی خود در رشته اقتصاد،‌ چنین اظهار داشتند: «ما می‌خواهیم از دنیای خیالی[1] رها شویم!» و نیز «ما دیگر نمی‌خواهیم این اقتصاد اوتیستی(درخودمانده) بر ما تحمیل گردد».

استفاده از اصطلاح فرانسوی در خودمانده «autisme» اگرچه به یک معنای قدیمی‌تر – ذهنیت غیرطبیعی و پذیرش رؤیا به جای واقعیت – نیز اشاره دارد اما به یک زنجیره‌ی امراض و اختلالات عصبی نیز باز می‌گردد.

استیون کین (Steven Keen)،‌ دانشیار اقتصاد دانشگاه وست سیدنی[2] و نویسنده کتاب «در رد علم اقتصاد: امپرطور بلامنازع علوم اجتماعی»، این اصطلاح را به عنوان انتقادی‌ترین واژه، بسیار بجا و متناسب می‌داند. وی ضمن انتقاد از شیوه‌ی این علم، که همچنان بر پیش‌فرض‌هایی اصرار می‌کند که بررسی‌های جدی حاکی از غیرقابل دفاع بودن آنها است، این چنین بیان می‌دارد «این اصطلاح مدعی آن است که اقتصاد نئوکلاسیک، ویژگی‌های یک کودک منزوی و درخود مانده را داراست.»

بدون تردید، این ویژگی‌ها، دقیقاً همان ویژگی‌های کاریکاتوری از یک اقتصاددان هستند: کمبودهای مشهود در ارتباطات و تعاملات اجتماعی که به نوبه خود این علم را درگیر رفتارهای غیرطبیعی (غیرعادی) می‌‌کند.

 

برای تعویض یک لامپ، به چند اقتصاددان نیاز است؟!

• دو نفر: یک نفر برای تعویض لامپ و نفر دیگر برای آنکه وجود یک نردبان را فرض کند.

• هشت نفر: یک نفر برای بستن لامپ و هفت نفر برای آنکه سایر شرایط را ثابت نگه دارند.

• هیچ کس: همه‌ی آنها منتظر یک دست نامرئی می‌باشند.

کاریکاتور یک اقتصاددان نوعی – گیج، غیرکاربردی و منفک از هدف تحقیق خود – مجموعه‌‌ی انتقادات واقعاً پیچیده‌ای را که در برابر علم اقتصاد بویژه در مورد واقع‌گرایی، روش و ایدئولوژی آن قد علم نموده‌اند تقویت می‌کند. هیچ یک از این انتقادات نه جدید هستند و نه کاملاً منحصر به علم اقتصاد. اما در طی چندین سال اخیر، این انتقادات با نیرویی جدید در برابر سلطه‌ آموزشی اقتصاد به طور عام و چارچوب نئوکلاسیک به طور خاص، مطرح می‌شوند؛ نیرویی که به اندازه‌ی کافی قدرت دارد تا بتوان آنرا یک جنبش نامید. این جنبش با توجه به ائتلاف اساتید غیرارتدکس[3]، دانشجویان ناراضی و نااقتصاددانان، اگرچه ممکن است در ریشه‌یابی، نتیجه مشترکی نداشته باشد اما بدون تردید در نارضایتی آنها [از جریان غالب]، مشترک است. حتی اگر فقط یکی از انتقادات فراوان بر علم اقتصاد، یعنی انزواگرایی وجود داشت، باز هم شایسته بود لطیفه‌ها و کنایه‌ها به اندازه‌ی خود انتقادات، استماع گردند.

در واقع جنبش فرا اوتیستی به دلیل عدم رضایت اساتید آغاز نشده است بلکه نارضایتی دانشجویان عامل [اصلی] تشکیل این جنبش بوده است. نه تنها اهداف آنها بلکه تاکتیک‌های ایشان نیز در سطح جهانی گسترش یافته است. جنبش‌های هم فکر این جنبش با موفقیت‌‌های ترکیبی در اروپای غربی و ایالات متحده مواجه شده‌اند.

از این رو تغییر شیوه‌ی آموزش اقتصاد، فعالیت اصلی برای تغییر شیوه عمل علم اقتصاد به نظر می‌آید. پرسش آن است که دقیقاً چه چیزی باید تغییر کند. خوشبختانه انتقادات به اقتصاد تحت عنوان یک روش آموزش و نه به عنوان یک علم، آسانتر درک [و پذیرفته] می‌شود و بهتر می‌توان با آن موافقت نمود. دوره‌های مقدماتی آموزش علم اقتصاد تقریباً هیچ تأکیدی بر یادگیری ابزارهای علم اقتصاد ندارند و به جای آن وجهه همت خویش را برتأکید بر آموزش ساده‌ساز جبری از عملکرد واقعی اقتصاد و سپس ارائه‌ی مجموعه‌ای از تکالیف و مسأله‌ها به گونه‌ای که دانشجویان اقتصاد مقادیر مختلف را برای متغیرها امتحان نمایند قرار داده است. شاید این روش برای برخی تکنیک‌های خاص ریاضی نظیر بیشینه‌سازی مقید، تمرینی مناسب باشد اما به سختی می‌توان این سبک را آموزشی در راستای چگونگی اندیشیدن خلاقانه درباره‌ی تعامل با اقتصاد دانست. چنانکه استیگلیتز بیان می‌دارد، بنیان علم اقتصاد، آنگونه که آموزش داده می‌شود موضوعی مثل اقتصاد، و یا حتی یک رویکرد – مثلاً مکتب فکری نئوکلاسیک– نیست بلکه ایدئولوژی است. تکرار نتایج ساده و عامیانه اقتصادی وظیفه‌ی اصلی دوره‌های مقدماتی، میانی و حتی برخی دوره‌های پیشرفته‌ی آموزش اقتصاد است و در نهایت دانشجویان، کوله‌بار علمی چندانی برنمی‌گیرند.

ویژگی‌های پلورالیستی این جنبش، طنینی را میان دانشجویان و اساتید اقتصاد در سراسر دنیا افکنده و هر چه بیشتر به سمت روندی که فول بروک آنرا «جنبش آرام» اقتصاددانان مخالف جریان حاکم می‌خواند پیش می‌رود؛ تلاشی تاریخی برای مبارزه جریان حاکم، در میان مخالفان و اقلیتی قابل توجه و در حال رشد که به مکاتب فکری مختلف تقسیم شده است. (Fullbrook, 2003)

آنچه بطور خلاصه از جریانات منتقد فوق می‌توان دریافت کرد این است که رویکرد غالب در علم مدرنیستی اقتصاد حداقل دارای مشکلات ذیل است:[4]

  • مساله رئالیسم: علم اقتصاد کارکرد صرفا ایدئولوژیک یافته و روز به روز از یک علم و دانش کاشف حقیقت و واقع دور می‌شود. مبادی معرفت‌شناختی و هستی‌شناختی این علم بگونه‌ای است که به نوعی در وادی ایدآلیسم گام نهاده و از رئالیسم دور شده است. این در حالی است که این علم خود را از مداقه‌های فلسفی و روش‌شناختی بدور نگه می‌دارد که دو جمله طنز مشهور در باب اقتصاددانان، گویای این مطلب است:

ما اقتصاددان هستیم لطفا بحثی از روش‌شناسی نکنید!

ما اقتصاددان هستیم لطفا بحثی از واقعیت نکنید![5]

مساله تعریف انسان: انسان مورد بحث در علم مدرنیستی اقتصاد، انسانی انتزاعی، بی‌هویت، غیر واقعی، بریده، بدور از واقعیت‌های اجتماعی و فاقد نقش‌های اجتماعی و فرهنگی و انسانی است که بالضروره فرد در رفتارهای فردی یا بستر خانواده و اجتماع از خود نشان می‌دهد.
مساله هویت در رفتارهای انسانی: فعالیت‌های اقتصادی مانند هر پدیده اجتماعی لزوما در بستری از سیستم‌های ارزشی اخلاقی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی و نهادهای آنها شکل می‌گیرد. لذا هویت رفتارهای اقتصادی انسان محصول تعامل این بسترهاست که در علم مدرنیستی اقتصاد مورد توجه لازم قرار نمی‌گیرند.
مساله زمان: واقعیت و نفس‌الامر واقع در اقتصاد پویا و دینامیک است نه ایستا و استاتیک. لذا نقش زمان و مکان (time & space) در تئوری‌های اقتصادی باید پر رنگ‌تر شود.
مساله معرفت‌شناختی: دانش مدرنیستی بر پایه جدایی ارزش از واقعیت و تمایز مرسوم اثباتی - هنجاری نهاده شده است. این در حالی است که در عمل ارزش‌های مختلف پژوهشگران در مبانی و پشت پرده اغلب تئوری‌های اقتصادی قابل پیگیری و مشاهده است. لذا می‌باید مدعاهای علمی را با دقت بیشتری مورد مطالعه و مداقه قرار داد.
مساله تجربه: نظریه‌ها و مدعاهای علم اقتصاد را بیشتر و بیشتر باید بر پایه تجربه و واقعیت‌های مشاهده شده بنا نهاد. و بر آن اساس مورد ارزیابی مکرر قرار داد. تعمیم استقراء‌های ناقص، به بلایی برای انسان‌ها تبدیل شده است.
مساله روش‌شناختی: دانش مدرنیستی اقتصاد بر روش‌های پژوهشی مضیّق صرفا کمّی و پوزیتیویستی مبتنی است و عمدتا در روش‌های مدلسازی و اقتصادسنجی خود اسیر فرمالیسم (اصالت قالب و شکل و تضعیف محتوا) بوده است. لازم است با بهره‌گیری از روش‌های تحقیق جدید در جمع‌آوری داده‌ها و ارزیابی آنها و روش‌هایی چون روش‌های کیفی، روش تحلیل گفتمان، و غیره افق‌های جدیدی در فهم پدیده‌های اقتصادی گشوده شود.
مساله فقدان توجهات بین رشته‌ای: رشته اقتصاد از سایر علوم اجتماعی - انسانی دوری گزیده و کمترین تعامل و استفاده را از یافته‌های علمی سایر حوزه‌ها می‌برد. این در حالی است که پدیده‌ها و واقعیات اقتصادی، چند بعدی و ترکیبی از عوامل مختلف روانشناختی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی در بستر تاریخی بوده و به هیچ‌وجه انتزاعی و مستقل از واقعیت‌ها و ابعاد مختلف انسانی نیستند. لذا می‌باید به طراحی آموزش‌های میان رشته‌ای همت گماشت.
مساله آموزش: دانشجویان اقتصاد عمدتا در فضایی فارغ از بحث و انتقاد علمی، بدون توجه به ترابط و تعامل دانش اقتصادی با سایر علوم، بدور از مراجعات لازم به تجربه و کاربرد، و چگونگی و بستر شکل‌گیری نظریات، تئوری‌های انتزاعی را فرا می‌گیرند. لذا از نقاط قوت و ضعف این تئوری‌ها و موارد کاربرد آنها، و یا سایر مکاتب چندان که باید مطلع نمی‌شوند و به حوزه‌های نو و مورد نیاز جهت پژوهش ارجاع داده نمی‌شوند.

موارد فوق الذکر که اغلب ترجمه عین عبارات ایشان است، مشابهت‌های فراوانی با گفتمان انتقادی اسلامی - ایرانی علیه اقتصاد مدرنیستی داشته و خمیر مایه‌ای خوب و متناسب با سنت فکری و علمی داخلی، برای ورود رسمی به جرگه نهضت نرم‌افزاری در عرصه آکادمیک و تولید علمی بومی و متناسب با شرایط داخلی می‌تواند باشد. به جرأت می‌توان ادعا کرد که اطلاع از جریانات فوق، شرط لازم جنبش نرم‌افزاری و تولید علم در زمینه اقتصاد ایرانی - اسلامی نیز می‌باشد.

همه و همه این تلاش‌های علمی، چه آنجا که در جایگاه نقد می‌نشینند و اشتباهات و مغالطات اقتصاد غربی را عریان و اذهان اندیشمندان بی‌غرض را تشنه و آماده پاسخ می‌کنند، و چه آنجا که در پی برپایی نظام معرفتی جدید و عاری از مشکلات معرفتی و انسانی نظام فعلی غرب هستند، برای نهضت نرم‌افزاری و تولید دانش بومی در حوزه اقتصاد، فرصت یادگیری و تمرین و ارائه راه حل است. از این ادبیات باید یاد گرفت که چرا این عرصه‌های جدید و مرزهای نو به ذهن اندیشمندان ایرانی نرسیده؟ و چگونه نظریاتی که سال‌ها از سوی ما نقد نشدند و حتی قابل نقد شمرده نمی‌شدند، حال از سوی خود آنها نقد می‌شود! موارد موضوع نقد چگونه توسط اندیشمندان غربی تعیین شده و چرا ما در این سال‌ها نتوانستیم این نکات را دریابیم؟ و بطور کلی شیوه نقد و آسیب‌شناسی یک نظام معرفتی چیست؟ شاید فرصتی ارزشمند باشد برای اهل فکر که چرا سال‌های سال ما به این نکات توجه نداشتیم و یا اگر داشتیم آنها را برای نظریه‌پردازی در دانش اقتصاد کافی و مقبول نمی‌دانستیم؟ چگونه است که ما قادر به تلفیق عناصر معرفتی و تولید نظریه نیستیم؟ نوع سوالات و اشکالات مطرح شده و مطالبات علمی مکاتب متنافر، به جهت تشابه و تناسب موجود در موضوعات و صورت مساله‌هایی که ایران اسلامی امروز را نیز درگیر خود کرده است، پاسخ‌هایی را از جنس تلاش عقلانی بومی ایرانی مبتنی بر شرایط و اقتضائات نهادی و سیاسی- اجتماعی و تاریخی ایران و مطالبات و نیازمندی‌های اسلامی، می‌طلبد. لذاست که برخی از تولیدات این گروه‌ها به مباحث خودی شباهت و تناسب بسیار دارند. شکی نیست که آشنایی با تحولات و پویایی‌های در حال جریان در دانش اقتصاد، کمک بزرگی در راه تعالی و شکوفایی دانش اقتصادی بومی به جهت شناخت مسایل و مشکلات اقتصاد ایران و سیاست‌گذاری برای تغییر و نیل به نقاط مطلوب، در بر خواهد داشت.

آلفرد مارشال در ویرایش هشتم کتاب «مبانی اقتصاد» خود چنین می‌نویسد:

«شرایط اقتصادی پیوسته در حال تغییر هستند و هر نسل، مشکلات خودش را از دریچه و روش خاص خود مورد بررسی قرار می‌دهد» (Marshall,1946).

تا به امروز عمده‌ی تلاش‌ها برای اصلاح نظام آموزش اقتصاد در درون پارادایم نئوکلاسیک صورت گرفته است که طبیعتا تلاش‌هایی محافظه‌کارانه بوده و بیشتر پیرامون شاخ‌ و برگ‌ها و حواشی برنامه‌های آموزشی اقتصاد، سخن به میان آورده است. در کمال تاسف باید گفت این تلاش‌ها کمتر به خلأهای جدی نظام آموزشی اقتصاد پرداخته است. علیرغم تداوم یکی از بدترین رکودهای تاریخ معاصر و نیز در پی شکست‌های زنجیره‌وار اقتصاد نئوکلاسیک در پیش‌بینی و حتی درک این بحران، «ژنرال‌های جریان غالب اقتصاد، همانند فرماندهان میانی این جبهه، هیچ واکنشی به این شکست‌ها نشان نمی‌دهند و با گستاخی، حتی نیازی به عذرخواهی و چاره‌جویی نیز نمی‌بینند» (Fullbrook,2010 ).

این بحران ظاهرا هیچ تاثیر جدی بر نحوه‌ی تفکر و فرآیندهای پژوهش در اقتصاد نداشته است و همچنان تاکید بر «حفظ روال کنونی» وجود دارد. (Otsch  and  Kapeller,2010 )

گمان نمی‌کنم عبارتی بهتر از جمله گئورگی مان کیو نگارنده پرفروش‌ترین کتاب‌های درسی اقتصاد گویای این بحران باشد:

«ما در اوج بحران مالی جهانی، همچنان مجبوریم قضایای نان و کره، بهره‌‌ی ناشی از تجارت، عرضه و تقاضا و ویژگی‌های بازار کارا و مسائلی از این دست را تدریس کنیم» (Mankiw,2009).

کمتر علمی، یا شاید بتوان گفت هیچ علمی، در سالیان اخیر به اندازه‌ی اقتصاد شکست سیستمی را در این مقیاس تجربه نکرده است. شکست علم اقتصاد که باعث شد این علم از چشم مردم و نخبگان بیفتد دو جنبه داشته است. جنبه نخست، آن است که اقتصاددانان مستقیما یا به واسطه‌ی ترویج دیدگاه‌هایشان، ساختار اقتصاد مالی جهان را پایه‌گذاری نمودند؛ بنیانی که در سال‌های اخیر به  شدت فرو پاشید. دومین بُعد از شکست علم اقتصاد آن است که اقتصاددانان، به جز چند اقتصاددان مطرود از فضای علمی، نتوانستند بزرگترین بحران مالی سراسر تاریخ را پیش‌بینی کنند. به عقیده‌ی من تا به حال هیچ رشته علمی تا این حد دچار بحران بی‌اعتمادی از سوی جامعه نشده است. شاید بتوان گفت اکنون علم اقتصاد بیشتر از هر زمان دیگر به یک تجدید نظر بنیادی نیاز دارد.

اما در علم اقتصاد مشکل جدی‌ای وجود دارد که از خود نظریات اقتصادی مبنایی‌تر است. این مشکل، مربوط به نحوه‌ی نگرش به نظریات و بهره‌گیری از آنها و نیز ارتباط آن با نحوه‌ی آموزش اقتصاد است که موضوع این مقاله به شمار می‌رود. باید توجه داشت که اگر ما واقعا در پی آن هستیم که اقتصاد در آینده مانند اکنون، صرفا نظاره‌گر و حتی تسهیل‌‌گر فاجعه‌‌های انسانی نباشد چاره‌ای نداریم جز اینکه آموزش علم اقتصاد را اصلاح نماییم.

برای مهار این بحران‌های داخلی در علم اقتصاد خود اساتید و دانشجویان وارد گود شده و طی یک حرکت کارشناسانه و علمی و در عین حال جهادی اصلاحات لازم را در دانشگاه‌ها ایجاد نمایند. حرکت‌هایی از جنس مستند «ما اقتصاددانیم...» به شرط مداومت می‌تواند در تسریع این حرکت جهادی موثر واقع شود.

 


[1]  Imaginary world

[2]  West Sydney

Unorthodox academics[3]

[4] اغلب موارد فوق در دو بیانیه و نامه سر گشاده ای که در سالهای 2000 و 2001 از سوی اساتید و پژوهشگران دانشگاهای کانزاس و کمبریج خطاب به دانشکده‌های اقتصاد سراسر دنیا منتشر شد و تاکنون بیش از 750 استاد مشهور از سرتاسر دنیا از جمله آمارتیا سن و گالبرایت، آنها را امضا کرده‌اند.

[5] این عبارت، جمله آغازین کتاب Reality & Economics   اثر آقای Tony Lawson است.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۱/۲۳
محمد حسین بزرگی راد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی